هو الله الذی لا اله الا هو ، هو المَلِک ، القدوس ، السَلام ، المومن المهیمن العزیز الجبار المکتبر !
سلام خدایی !!
اصلا تنهایی یعنی چه ؟
یعنی بی کسی ، یعنی قطع رابطه با همه چیز ، این رابطه ها که قطع می شود و یاقیچی می شود انسان خودش می ماند و یک فضای لایتناهی ، یک بی وزنی مطلق ، در آن حالت که من خودم را بصورت ذره ای در فضا معلق احساس میکنم و به تنهایی مطلق رسیده ام ، سلام چه کاری انجام میدهد ؟ سلام یکنوع نقش ضد تنهایی بازی میکند .
اول خود سلام و معنی کنیم و بفهمیم که چی هست :
اولین کاری که سلام میکند و اولین نقشی که دارد احضار کسی است که مخاطب سلام شما است . این مسئله یک مسئله مهم است . امکان ندارد شما به مخاطب ، به کسی که نیست ، به آدمی که نیست سلام کنید !!
سلام کردن ، به دوستی و غیر دوستی مربوط نیست به هر کس که وارد میشود سلام میکنیم ، و یا اگر شما وارد شدید ، و با او در رابطه مستقیم قرار گرفتید سلام میکنید ، ممکن نیست که کسی قبل از این ورود و رابطه سلام کند ، و اصلا سلام کردن معنی ندارد. پس سلام ، احضار مخاطب سلام را در ذات خودش دارد ، یعنی با گفتن سلام مخاطبی داریم ، همین قدر که شما میگوئید سلام یک نقش ضد تنهایی بازی میکنید ، چون در فضایی که هیچ رابطه ای با هیچ کس ندارید ، سلام شما را در یک رابطه مستقیم با یک مخاطب قرارمیدهد ، و این تنهایی را محدود میکند ، و یا آنرا از بین می برد .
و سه سلام اهورایی !
سه سلام مقدس !
سه سلام ...
( از اینجا به بعد را بادقت بخوانید ! در باره چیزی صحبت میکنم که بارها تکرارش کردید بادلیل یا بی دلیل اما میدونستید واقعا چی دارید میگید ؟؟ ... )
این سه تا سلام ، سه تا احضار ، به سه مخاطب ! بنابر این اگر کسی روحا و واقعا اعتقاد داشته باشد ، به میزان اعتقادات مختلف و بمیزانی که درجات ایمان شدید تر است ، سلامها ، مخاطب سلام را روشن تر و مشخص تر در برابر شخص احضار میکند ! و با او در رابطه قرارد میدهند.
این سه سلام سه رابطه بین فرد تنها و مخاطبش ایجاد میکند و این سه تن را در این سلول مینشانند .!
این سه تن ! این سه مخاطب و این سه رابطه چیست ؟
به خاطر این اول در این موضوع بحث میکنم که در اینجا ( در تنهایی ام ) معنی این سلامها بیشتر مشخص میشود ، در زندگی روتین دیجیتالی و ماشینی و شلوغ در هم و برهم که هزارها نفر هستند آن سه نفر هم بیایند خیلی مهم نیست !! اما اینجا فرق میکند ، اینجا خارج است ، معلق است ، تنهایی و عدم ، تاریک و ساکت ، یک تنهایی مطلق یک بی وزنی مطلق و یک انسان تنهای تنها .
با شرایط خودم پیش میرم شاید اینجوری بهتر منظورمو برسونم ،
اول باید این شرایط و در نظر گرفت : انسانی که هیچ رابطه ای ندارد ، و همه رابطه هایش با همه چیز و همه کس قطع شده و به تنهایی مطلق رسیده ، یهنی در این فضا یش ، در این جهانش ، در این اطاقش ، در این ذهنش ، در این شهرش ، میام همه هیا هوی این مردم شبیه به هم ! و درست در وسط ترافیک !!!
در ذهنش هیچ کس و هیچ چیز دیگر معنا ندارد ! کسی را ندارد !
و اکنون اولین سلام ! :
" السلام علیک ایها النبی "
سلام اول پیغمبر و نبی ر ا اظهار میکند ، یعنی این سلول یخ زده از تنهایی و خیس از سکوت و تاریک از خفقان ! پر میشود از حضور نبی !
بین من معلق در فضا ی لایتناهی که به هیچ جاذبه ای متصل نیستم درست مثل موشکی که رها کرده اند و این موشک ازجاذبه زمین خارج شده در فضا معلق و در پی انتها معلق است . در بی وزنی است در آنجا هم ، در تنهایی نیز انسان معلق است . اگر در آنجا بایستد در همان حالت میماند و حتی هیچ جاذبه ای اورا به طرف خودش نمیکشد . ( منظورم از جاذبه تمام خواسته ها و امیال و کششهای بیرونیست که پوچ و توخالی از طرف افراد توخالی و پوچ و فقط در پی هیاهو هستند ) در چنین حالتی یکمرتبه نبی ! در برابر انسان حضور پیدا میکند و نبی کیست ؟؟؟ نبی منشاء ایدئولوژی من است ! ، یعنی همان سرچشمه همه عقاید و افکار و اعتقاداتیکه داشته ام و به خاطر همان اعتقادات خود را این چنین محبوس کرده ام ! کناره گرفته ام ! دور مانده ام از این فتنه ها و شیاطین !! ( از این حمالان وسوسه و جاعلان عشق که به رنگ خدایی و به بهانه روئین تنی ! نعشم را هم به فساد خواهند کشانید و متعفن تر از خود خواهندم کرد ! دور مانده ام تا شاید در این تنهایی ، ماندگار اساطیر خود شوم و در پی نقطه ای که انتظار موعود است بتوانم با اندک نفس بی غرضی که تنها ، وارث آنم ، لحظه شماری کنم ! )
و میدانم !! همه آن بدبختیها که برسرم آمده همین نبی آورده است ، بنابر این این نبی سرچشمه همه اعتقادات و ایمان و همه پیوند ها و احساسهای من است ،
در برابرم حاضر می شود ! من با سلام با مبدأ اعتقادی و فکرییم رابطه بر قرار میکنم ، حال ببینید با همین ضرب اول ، چقدر تنهایی شکسته میشود و رانده ، اصلا خلاء پر میشود.پر میشود از بهترین و خوبترین چیزها ، که رهبر فکری من باشد ، آن کسی که اصلا تمام احساسات و اعتقادات و ارزشها و مقدسات مرا میسازد . پس سلام اول یک رابطه اعتقادیست .
اما سلام دوم :
سلام دوم خود دو بخش است ، یعنی دو سلام است ، در حقیقت ما در نماز چهار سلام داریم منتهی دوتایش کنار هم چیده شده اند و ما با یک سلام آن هارا ادا میکنیم . و الا مخاطبان دو تا هستند ، اول : السلام علینا این علینا به کجا بر میگردد ؟ به آن فرد " ما " ، " خودمان " ، " نا " یک ضمیر جمع است ، به مرجعی که گروهند بر میگردد ! در آن گروه من هستم ، اگر نبودم میگفتیم " علیهم " ولی میگوییم علینا ! پس یک گروه است که من هم در ان هستم . حال نفس این احضار ، آن تنهایی را از بین نمی برد؟ این سلام بدین معناست که " من " ی را که تنها مانده ام وارد یک گروه میکند ، اصلا جمعیت را بر من عرضه میکند ، یعنی اصلا فرد نیستم ، ما یک جمعیتیم ! یک گروه ، عده ای هستیم ، حالا هزارتا صدر هزار تا ، یک میلیون ، هر چقدر که میخواهد باشد ، بالاخره " نا" تنهایی را نفی میکند در اینجا انسان حس میکند که این " نا " همان ها هستند که آن طرفم نشسته اند آن برم هستند ، اینجا پر هستند ، جاهای دیگر هم هستند ، جورهای دیگر هم هستند ، شکلهای دیگر هم هستند : توی خانه شان ، توی بیابان ، در خفا ! و چه همصدایی زیبایی ! صدایی که " ما " شدن را از ته قلب از زیری ترین لایه دل و عمیق ترین نقطه احساس فریاد میزند ، " ما" این لغت کوچک دنیای است که سیاهی تنهایی را می شکافد ،
ی گوشه ای هم از ملا صدرا بگم براتون در همین رابطه :
در اسفار اربعه ، و در اون چهار سفر مهم که بنای رسیدن به کمال مطلوب است در اجزاء مرحله ای ا ست که ابن سینا به آن " رسیدن از حق به خلق " می گوید ، اینجا همین تعبیر رسیدن از " من " به "ما" رو بکار میبرم ، ( بحث این چار سفر باشه برا بعد )
و اما به قول مولانا :
وز جمادی مردم و نامی شدم
و زنما مردم زحیوان دم زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
بار دیگر من بمیرم از فلک
تا بر آرم چون ملائک بال و پر
malak)) وز ملک هم بایدم جستن ز جوء
کل شیء حالک الا وجهه
بار دیگر از ملک پران شوم
آنچه اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گویدم کانا الیه الراجعون
( از حفط نوشتم اگه ایراد داشت خرده نگیرید ! )
در اینجا هم مرگ نیست و تبدیل شدنی ، قربانی دیگری داریم و نو شدن دیگری و به قولی عید جدیدی .
پس من از طرفی نبی را اینجا آوردم و بعد با سلام دوم تمام دوستان ، همفکران ، تما م یاران و همه ی مثل خودم را اینجا آوردم و نشاندم و احساس میکنم که خودم هم در این گروه هستم و با سلام سوم نیز با همه ی انسانهایی که در هر گوشه ای از زمین و زمان دست اندر کار یک مبارزه اند و انسان پاک کردار و پاک اعتقاد و صالح و مصلح هستند رابطه بر قرار میکنم ، ببینید در چه وسعتی تجمع من و جمعیت من دامن گسترده است .
و اما سلام سوم ( یا همان چهارمین )
...